Hamia Naderi
By
Hamia Naderi
Managing Editor
- Managing Editor
9 Min Read


نقش زنان در بازسازی اجتماعی و فرهنگی افغانستان در ۲۰ سال جمهوریت
بیست سال جمهوریت (۱۳۸۰–۱۴۰۰) برای زنان افغانستان دوره‌ای از خیزش اجتماعی و فرهنگی، آزمون‌های دشوار، و تراکم تجربه‌های نو بود. از کلاس‌های کوچک در حاشیهٔ شهرها تا استودیوهای رسانه‌ای، از تالارهای دانشگاه تا کارگاه‌های صنایع دستی، زنان به تدریج از حاشیه به متن جامعه آمدند و نقش‌های تازه‌ای در ساختن معانی مشترکِ «زندگی جمعی» به‌عهده گرفتند. آن‌چه در پی می‌آید، روایتی جامع و انسانی از این نقش‌هاست؛ با تکیه بر داده‌ها، نمونه‌های عینی و درس‌هایی که می‌توان از آن دوره برای آینده گرفت.

۱. نقش زنان در آموزش و پرورش
افزایش دسترسی دختران به آموزش، مهم‌ترین موتور تغییر فرهنگی بود. ثبت‌نام دانش‌آموزان در همهٔ مقاطع، از حدود یک میلیون نفر در ۲۰۰۱ به حدود ۱۰ میلیون در ۲۰۱۸ رسید و دختران در دبستان به ۲.۵ میلیون نفر افزایش یافتند؛ تا مرداد ۱۴۰۰ نزدیک به ۴۰٪ دانش‌آموزان دبستانی دختر بودند. این جهش همان‌قدر که حاصل سیاست‌گذاری بود، نتیجهٔ پیگیری زنان معلم، مادران و شوراهای محلی نیز بود.
در آموزش عالی نیز حضور زنان از چند هزار نفر در اوایل دههٔ ۱۳۸۰ به بالای ۱۰۰ هزار دانشجوی زن تا حوالی ۲۰۲۱ رسید؛ گسترشی که کیفیت گفت‌وگوهای علمی و شبکه‌های تخصصی را دگرگون کرد.
ترکیب کادر آموزشی هم تغییر کرد: سهم معلمان زن از حدود ۲۸٪ (۲۰۰۷) به ۳۶٪ (۲۰۱۸) رسید، هرچند کمبود شدید معلم زن در مناطق دورافتاده باقی ماند و بر موانع فرهنگیِ تحصیل دختران افزود.

۲. حضور زنان در رسانه و آگاهی‌رسانی
دهه‌های ۱۳۸۰ و ۱۳۹۰ شاهد رشد کم‌سابقهٔ رسانه‌ها بود و زنان به‌عنوان خبرنگار، مجری، سردبیر و بنیان‌گذار رسانه‌های تخصصی زنان ظاهر شدند. درست است که پس از ۱۴۰۰، صدها رسانه تعطیل و تعداد خبرنگاران زن به‌صورت بی‌سابقه‌ای کاهش یافت، اما همین پس‌رفت، وسعت دستاورد دورهٔ جمهوریت را نشان می‌دهد: پیش از سقوط، بیش از ۵۴۰ رسانه فعال بود و هزاران نفر در آن‌ها کار می‌کردند؛ بعد از آن، موج تعطیلی و حذف زنان از آنتن، یک‌شبه دستاوردها را در معرض خطر گذاشت.
نهادهای بین‌المللیِ ناظر بر آزادی رسانه هم از «کاهش ۷۶ درصدی زنان روزنامه‌نگار» در مدت کوتاهی پس از ۲۰۲۱ سخن گفته‌اند؛ عددی که هرچند تلخ است، اما گواه نقش پررنگ زنان در اکوسیستم رسانه‌ای پیش از آن تاریخ است.

۳. فعالیت‌های فرهنگی و هنری زنان
زنان فیلم‌ساز، نویسنده، شاعر، موسیقی‌دان و هنرمند تجسمی به بازتعریف روایت «زن افغان» یاری رساندند. از حضور کارگردانانی چون صحرا کریمی و شهرربانو سادات در صحنهٔ بین‌المللی، تا شکل‌گیری نخستین ارکستر تمام‌زنانهٔ «زهرا» که نماد شکستن کلیشه‌ها شد، هنر به زبان دومِ کنش اجتماعی بدل گردید.
این خیزش فرهنگی فقط «نمایش» نبود؛ شبکه‌هایی از کارگاه‌های کوچک هنرهای سنتی، نشرات مستقل و جشنواره‌های محلی، فرصت‌های شغلی آفریدند و میان نسل‌ها پل زدند.
۴. تلاش برای آموزش حقوق زنان و عدالت جنسیتی
از میانهٔ دههٔ ۱۳۸۰ به بعد، «سواد حقوقی» در میان زنان و خانواده‌ها افزایش یافت. دولت وقت با فرمان ریاست‌جمهوری «قانون منع خشونت علیه زنان» (EVAW) را در ۱۳۸۸ نافذ کرد؛ قانونی که برای نخستین‌بار ۲۲ نوع خشونت از جمله ازدواج اجباری و کودک‌همسری را جرم‌انگاری نمود—هرچند اجرای کامل و یکنواخت آن در سراسر کشور چالش‌برانگیز ماند.
افغانستان همچنین در ۱۳۸۲، به‌عنوان نخستین کشور اسلامی، کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض علیه زنان (CEDAW) را بدون حق‌شرط پذیرفت؛ تعهدی حقوقی که به پشتوانهٔ برنامه‌های آموزشی جامعه‌محور، به زبان ساده برای خانواده‌ها ترجمه می‌شد.
۵. نقش زنان در حفظ زبان و فرهنگ‌های بومی
حافظهٔ فرهنگی افغانستان—از زبان‌ها و لهجه‌ها تا آیین‌ها و هنرهای ناملموس—به همت زنان زنده می‌ماند. مشارکت زنان در پاسداشت آیین‌های مشترک منطقه‌ای مثل چله/یلدا و نوروز، و نیز در هنرِ ساز روباب که در فهرست میراث ناملموس یونسکو ثبت شده، نمونه‌های روشنی از «انتقال میان‌نسلی» هستند. در کنار این‌ها، صنایع دستی—قالیبافی، گلدوزی، سوزن‌دوزی—همیشه ستون اقتصاد خانگی و حافظ طرح‌ها و داستان‌های بومی بوده است.

۶. فعالیت در سازمان‌های مدنی و حقوق بشر
شبکه‌های مدنی زنانه، از «شبکهٔ زنان افغانستان» تا سازمان‌های ارایه‌دهندهٔ حمایت حقوقی و روان‌اجتماعی، به آموزش محلی، مستندسازی خشونت‌ها و رایزنی‌های سیاستی وزن بخشیدند. کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان (برآمده از توافق بن و تصریح‌شده در قانون اساسی) نیز تا پیش از ۱۴۰۰ مرجع کلیدیِ ثبت نقض‌ها و پیگیری پرونده‌ها بود.
در سیاست نیز، قانون اساسی ۱۳۸۲ سهمیهٔ حداقل ۶۸ کرسی برای زنان در ولسی‌جرگه پیش‌بینی کرد؛ هرچند کیفیت نمایندگی و پایداری نهادها در سایهٔ ناامنی و فساد، فراز و فرودهای فراوانی داشت.
۷. امید و آینده‌سازی با توانمندسازی اقتصادی
توانمندسازی اقتصادی—از کارآفرینی خرد تا ورود به خدمات و آموزش—به زنان امکان داد «امید» را به کنشی ملموس بدل کنند. با وجود موانع فرهنگی و امنیتی، نرخ مشارکت اقتصادی زنان تا حوالی ۲۰۱۹ به حدود ۲۳٪ رسید؛ عددی پایین در مقیاس منطقه، اما رو به رشد نسبت به آغاز دههٔ ۱۳۸۰. این مشارکت در روستاها عموماً بالاتر از شهرها بود، چون مهارت‌های لازم با الگوی معیشت محلی سازگارتر بود
افزون بر درآمد، این حضور اقتصادی اثر اجتماعی داشت: تصمیم‌گیری مشترک در خانواده، کاهش حساسیت نسبت به تحصیل دختران، و شکل‌گیری شبکه‌های حمایتیِ زنانه در محل.
۸. حمایت عاطفی و روانی از خانواده در بحران‌های اجتماعی و جنگ
دهه‌های جنگ و ناامنی، بار سنگینی بر سلامت روان شهروندان گذاشت و زنان—به‌عنوان مادر، دختر، همسر و کنشگر محلی—اغلب نخستین خط حمایت عاطفی بودند. پژوهش‌ها از شیوع قابل‌توجه علایم افسردگی و PTSD در میان زنان افغان خبر می‌دهند و گزارش‌های یونیسف و نهادهای همکار، گسترش خدمات حمایت روان‌اجتماعی جامعه‌محور را در سال‌های پایانی جمهوریت مستند کرده‌اند.
سایهٔ پس از ۱۴۰۰ و معنای «میراث»
پس از تغییر رژیم در ۱۴۰۰، بسیاری از دستاوردها با محدودیت‌های شدید روبه‌رو شد: تعلیق آموزش متوسطه و عالی دختران، ممنوعیت‌های شغلی گسترده، و حذف نظام‌مند زنان از عرصهٔ عمومی و رسانه. این پس‌رفت‌ها تلخ‌اند، اما اهمیت همین «میراثِ ۲۰ ساله» را بیشتر می‌کنند: ظرفیت اجتماعی، شبکه‌های غیررسمی، تجربهٔ معلمی و روزنامه‌نگاری و کنشگری، و حافظهٔ فرهنگی که همچنان در جامعه و دیاسپورا زنده است.

جمع‌بندی: درس‌ها و مسیرهای پیشِ رو
1. سرمایه‌گذاری پایدار بر آموزش دختران نه‌فقط شاخص‌های مدرسه، که کیفیت زندگی و تاب‌آوری اجتماعی را بالا می‌برد—به شرطی که زنجیرهٔ معلم زن، مدرسهٔ امن و مسیر ادامه‌تحصیل قطع نشود.
2. رسانه و هنر برای جامعهٔ چندپاره، زبان مشترک می‌سازند؛ حمایت از رسانه‌های مستقل و امنیت حرفه‌ای زنان روزنامه‌نگار، بخشی از امنیت فرهنگی کشور است.
3. نهادهای حقوقی و سهمیهٔ سیاسی بدون اجرای مؤثر و پاسخ‌گویی، به «کاغذ» محدود می‌مانند؛ تجربهٔ EVAW نشان داد قانون لازم است ولی کافی نیست.
4. اقتصادِ مراقبت و سلامت روان را باید دید؛ زنانی که ستون عاطفی خانواده‌اند، خود نیز نیازمند حمایت تخصصی‌اند.
5. میراث ناملموس و صنایع دستی فقط سنت نیست؛ مزیت اجتماعی–اقتصادی است که به پیوند نسل‌ها و تنوع فرهنگی جان می‌دهد
این مقاله تلاش کرد تصویری همه‌جانبه از نقش زنان در بازسازی اجتماعی و فرهنگی افغانستان طی ۲۰ سال جمهوریت ارائه دهد: از مکتب تا رسانه، از حقوق تا هنر. دستاوردها چشمگیر بودند و چالش‌ها بزرگ. اما مهم‌تر از همه، شبکه‌ای از تجربه و امید به‌جای مانده که—با هر فرصت سیاسی—می‌تواند دوباره به پروژهٔ جمعیِ «زندگی بهتر» جان بدهد.

بدون دیدگاه

جواب دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *