در حالیکه افغانستان زیر سلطهی طالبان با تاریکی سیاسی، سرکوب سیستماتیک و فروپاشی حقوق انسانی زندگی میکند، هزاران زن و مرد افغان ناچار شدهاند برای نجات جان و کرامت خود کشور را ترک کنند. مقصد نخست بسیاری از آنها کشورهای همسایه، بهویژه ایران و پاکستان بوده است؛ جایی که امید داشتند دستکم امنیت نسبی، حق زندهماندن و فرصتی برای تنفس بیابند. اما این امید خیلی زود رنگ باخت، چرا که سیاستهای مهاجرتی سختگیرانه، بازداشتهای گسترده، اخراج اجباری و بیاعتنایی به وضعیت پناهجویان، پناهبردن را به تبعیدی دوچندان تلخ بدل کرد.
در پاکستان، موج گسترده اخراج پناهجویان افغان که در دو سال گذشته شدت یافته، حتی شامل کسانی است که سابقه تهدید مستقیم از سوی طالبان را دارند. دولت پاکستان با بیتوجهی به اصل بنیادین «عدم بازگرداندن» (non-refoulement) هزاران نفر را بدون دادرسی، بدون مستندات قضایی، و اغلب با خشونت به افغانستان بازمیگرداند. در این میان زنان بیشترین آسیب را دیدهاند؛ زنانی که بهخاطر اعتراضات مدنی، فعالیتهای اجتماعی، روزنامهنگاری، یا صرف زنبودن تحت تهدید طالبان بودند. بازگرداندن این زنان به افغانستان، در عمل یعنی واگذاری آنها به سرنوشت دستگیری، زندان، شکنجه یا مرگ خاموش.
در ایران نیز پناهجویان افغان، بهرغم دههها حضور، همچنان با تبعیض ساختاری، فشار پلیسی و ناپایداری اقامت روبهرو هستند. موج اخراجها در ماههای اخیر شدت یافته و هزاران تن بدون بررسی وضعیت، حتی بدون آنکه فرصت دفاع از خود داشته باشند، به مرز منتقل شدهاند. گزارشهایی متعدد از بازداشت کودکان، ضرب و شتم مهاجران، مصادره اموال و عدم دسترسی به خدمات پزشکی منتشر شده است. در موارد زیادی، کسانی که اخراج میشوند یا مدارک موقت اقامت داشتهاند یا در نوبت رسیدگی سازمانهای بینالمللی بودند.
چه در ایران و چه در پاکستان، مردان افغان نیز هدف قرار گرفتهاند: نیروهای پیشین امنیتی، ژورنالیستها، کارمندان دولتی، و همکاران پروژههای بینالمللی که پس از سقوط دولت جمهوری اسلامی افغانستان جان خود را در خطر دیدند. بسیاری از آنها پس از بازگرداندهشدن ناپدید شدهاند. خانوادههایی هستند که پس از اخراج عزیزانشان، هیچ رد و نشانی از آنها نیافتهاند. این سطح از بیاعتنایی به کرامت انسانی، یادآور دورانهای تاریکی در تاریخ بشر است که نباید تکرار شود.
از سوی دیگر، در دورهای که بخش بزرگی از مبارزه مدنی افغانها به فضای مجازی منتقل شده، اخراج و بازداشت آنها مساوی است با خاموش کردن صداهای معترض. پلتفرمهای دیجیتال، که برای فعالان زن، هنرمندان، ژورنالیستها و کنشگران تنها تریبون مانده، با فشارهای امنیتی، ردیابی پیامها، و مصادره گوشیهای موبایل، به ابزار تهدید و شناسایی بدل شدهاند. طالبان با دسترسی به تلفنهای توقیفشده، دیگر فعالان را نیز شناسایی و بازداشت میکند. بنابراین پناهجو، حتی در تبعید، امنیت ندارد.
در شرایطی که بسیاری از پناهجویان افغان، بهویژه کسانی که بدون مدارک قانونیاند، حتی از ابتداییترین حقوق انسانی چون سرپناه، خدمات صحی، آموزش برای کودکان و حق کار قانونی محروماند، دولتهای میزبان با نهادینهکردن این محرومیتها، عملاً آنان را از هستی اجتماعی حذف کردهاند. این حذفشدن ساختاری، زندگی در حاشیه، و ترس دائمی از بازداشت، بخش بزرگی از پناهجویان را به زندگی زیرزمینی واداشته است.
بدتر از همه، سکوت جهانی در برابر این فاجعه انسانی است. کشورهای غربی، سازمانهای بینالمللی، و حتی نهادهای حقوق بشری، با وجود آگاهی کامل از وضعیت فاجعهبار افغانستان و شرایط پناهجویان، یا سکوت کردهاند یا واکنشهای بسیار محدودی نشان دادهاند. کمکها ناکافی است، روند بررسی پروندهها به کندی پیش میرود، و شمار بسیار اندکی از پناهجویان موفق به انتقال قانونی به کشور ثالث شدهاند. این بیتفاوتی، بهویژه در قبال زنانی که مستقیماً تحت تعقیب طالباناند، بهنوعی مشارکت غیرمستقیم در سرکوب و خشونت تعبیر میشود.
مسأله اخراج پناهجویان افغان از ایران و پاکستان، فقط یک بحران پناهندگی نیست. این موضوع به پرسش از وجدان جهانی بدل شده است. اگر جهان نتواند از کسانی که تنها بهخاطر ایستادگی در برابر ظلم پناه آوردهاند، حمایت کند، اعتبار اصولی چون حقوق بشر، آزادی، کرامت و عدالت زیر سؤال خواهد رفت. اکنون نه زمان انفعال، بلکه زمان اقدام است: برای نجات جانها، برای احترام به حق پناهندگی، و برای دفاع از اصولی که بشرِ متمدن برایش خون داده است.