از خیابان تا خانه؛ تداوم سرکوب دختران در افغانستان

AF Women's Justice Movement
8 Min Read

اکنون، چنان‌که در آستانه چهارساله‌گی سقوط افغانستان هستیم، چهارساله‌گی سقوط حمایت‌های خانواده‌گی نیز کم‌کم پدیدار می‌شود. در یکی از دوره‌ها به یاد دارم که یکی از دخترها در تمام دوره صنف‌ها ماسک را از صورتش برنداشت. در پیامی جداگانه برایم نوشت که تحت کنترل شدید برادرانش است. آن دختر پیش از آمدن طالبان، دانش‌جوی سال اول ادبیات فارسی بود و زنده‌گی اجتماعی سالمی را تجربه می‌کرد.

سال ۱۹۹۶، وقتی طالبان بار اول افغانستان را به قهقرا راندند، قوانین‌شان را تنها می‌توانستند در خیابان‌ها علیه زنان اجرا کنند. اما به مرور زمان، بدون آن‌که پای طالبی به خانه‌ها باز شود، قوانین طالبانی به مراتب خشن‌تر به خانه‌ها راه کشید. برادران و پدران در آن دوره نه‌تنها حتا برای یک ‌بار قوانین ضدطالبانی را زیر سوال نبردند، بلکه در اجرای بسیاری از افکار و اعمال طالبانی با طالبان همراه شدند. ازدواج‌های اجباری از درون خانواده‌ها شروع شد. لت‌وکوب دختران در خانه‌ها، تنها به دلیل قصه‌کردن با دختر همسایه، کار هیچ طالبی نبود. قبل از این‌که طالب زنی را در خیابان شلاق بزند، حتماً برادر، پدر یا شوهری بود که کار طالب را سبک‌تر کند.

فرزانه، یکی از دختران آشنای من در آن دوران که خودسوزی کرد، برادرش با داد و فریاد نمی‌خواست در تداوی نقش داشته باشد: «خودش خواسته بسوزد، حالا ما چرا پول مفت سرش مصرف کنیم؟» این جمله بیست‌وپنج سال است که وقت و بی‌وقت به لحظه‌های زنده‌گی‌ام برمی‌گردد. نفیسه، دختر عموی پدرم، توسط شوهرش آن‌قدر لت‌وکوب شد که در شفاخانه هرات جان باخت. کشتن نفیسه کار طالب نبود. درباره دخترانی هم که با خودسوزی از دست می‌رفتند، قضاوت‌های بی‌رحمانه می‌شد: «هم این دنیا را از دست داد، هم آن دنیا را.» این را در زمان سوگ صمیمی‌ترین رفیق آن دورانم، لیدا، شنیدم.

به نظر می‌رسد امروز نیز همین چرخه ادامه دارد. چنان‌که پذیرفتن حاکمیت طالبان بر افغانستان بسیار آسیب‌زا، دشوار و ناخوشایند است، پذیرفتن قیود دوباره خانواده‌ها و افتادن در دام فکر طالبانی نیز دشوار، ناخوشایند و حتا دردآور است. چنان‌که از شرایط افغانستان برمی‌آید، قوانین طالبان پیش از این‌که توسط خود آنان از بیرون اعمال شود، توسط مردان خانواده‌ها در خانه تثبیت شده است.
یکی از همکارانم در سوزن طلایی می‌گفت، برادرش که در دانشگاه کامپیوتر ساینس می‌خواند، دیدن فلم‌های اجتماعی را در خانه گناه می‌داند و زنان خانواده را از دیدن فلم‌های سینمایی که تنها تفریح زنان خانواده است، برحذر می‌دارد. چنان‌که معلوم است، نیروی دختران افغانستان در این چهار سال به‌جای مبارزه علیه طالبان، صرف مبارزه با دیوارهای چندجداره‌ای است که بعد از طالبان توسط مردان داخل خانواده‌ها برپا شده است. طوری که حتا پوشش‌های غیرمعمول، حرف‌زدن در فضای آنلاین و ارتباط‌های اجتماعی کوچک، توسط مردان خانه به شدت کنترل می‌شود.

این تضاد وحشتناک، برای دخترانی که چندی پیش در جامعه باز، رویای مستقل و مفیدبودن را در سر می‌پروراندند، بسیار سنگین و غیرقابل باور است. آن‌ها با مردانی در خانواده خود روبه‌رو هستند که از نظر رفتاری با مردان دوره جمهوریت کاملاً بیگانه‌اند. فشار قوانین غیرعادلانه طالبان و سخت‌گیری بی‌اندازه خانواده، در ممانعت دختران از داشتن یک زنده‌گی اجتماعی کوچک و عادی، آن‌ها را به سمت فرسایش روحی و روانی سوق داده است. اندوهی که در پیام‌های شخصی این دختران به من منتقل می‌شود، غیرقابل‌حمل و در بعضی موارد غیرقابل‌حل دیده می‌شود. گلایه‌هایی که از خانواده‌هاست نه از طالبان، بسیار ناامیدکننده است.

فشار دوگانه طالبان/خانواده، باعث کاهش اعتمادبه‌نفس دختران شده است. آن‌ها روزبه‌روز ناباورانه شاهد از دست‌دادن هویت انسانی و فردیت‌شان هستند. تجربه زیسته من نشان می‌دهد که وقتی محدودیت و فشارهای از نوع طالبانی در خانواده‌ها تبدیل به یک عادت روزمره می‌شود، آن عادات به مرور حتا بعد از دوره طالبان بخشی از تربیت و اصل پرورش فرزندان دختر در خانواده باقی می‌ماند و بار سنگین ننگ، غیرت و ناموس را بر دوش می‌کشد. عاداتی که پیوند عمیق با خشونت طالبانی دارند نه کنش انسانی.

کاملاً به یاد می‌آورم، عمه‌هایم که در دوره طالبان بعد از بسته‌شدن دانشگاه‌ها تن به ازدواج داده بودند، بعد از طالبان همچنان به برقع‌پوشی ادامه می‌دادند و حتا خواهر کوچک‌ترم، زهرا، که باید عینک می‌پوشید، در حالی که دانش‌جوی سال دوم پزشکی بود، به دانشکده پزشکی هرات با برقع می‌رفت و البته او تنها برقع‌پوش آن دانشکده نبود.

یقیناً چرخه عادی‌سازی شر، نسل‌های فراوانی را درگیر خود نگه می‌دارد و عملاً به یک آپارتاید جنسیتی درون‌خانواده‌گی تبدیل می‌شود که اعمال‌کننده‌اش خانواده است و نیاز به طالبان ندارد. از یاد نبریم، چرخه رشد آپارتاید جنسیتی درون‌خانواده‌گی و عادی‌سازی شر، مانع رشد ابعاد شخصیتی دختران می‌شود و در نتیجه دخترانی که در فضای وحشت و محدودیت‌های طالبانی زنده‌گی می‌کنند، هرگز نمی‌توانند عامل یا خالق جامعه مترقی و سالم باشند.

هزینه‌های سنگینی که با هم‌فکری، هم‌رایی و همراهی با طالبان در دوره پساطالب خواهیم پرداخت:

  • هزینه روانی: نسلی که درون خرد و خمیر شده است، نیاز به سال‌ها روان‌درمانی و یادگیری مهارت اجتماعی دارد.
  • هزینه آموزشی: زنانی که دچار شکاف تحصیلی می‌شوند، برای واردشدن دوباره به فضای تحصیلی نیازمند حمایت‌های مالی و معنوی ویژه‌اند.
  • هزینه اقتصادی: حذف زنان از چرخه اقتصاد یعنی کاهش شدید سرمایه انسانی و مالی.
  • هزینه زمانی: روند ساخت‌وساز روح و روان انسانی که دچار تحقیر شده، با کمبود اعتمادبه‌نفس مواجه شده و هویت‌زدایی شده، بسیار کند است.
  • هزینه فرهنگی و اجتماعی: نتیجه آپارتاید جنسیتی درون‌خانواده‌گی و بیرون‌خانواده‌گی، تربیت نسلی است که به زن باور ندارد، زن را نمی‌پذیرد، زن را هیچ می‌انگارد.

آیا پرداخت این هزینه‌ها و تربیت نسلی که به برابری باور داشته باشد، شبیه عبور از صعب‌العبورترین راه‌ها به نظر نمی‌رسد؟ بهتر است از خودمان بپرسیم: «آیا جامعه‌ای که چنین آسیب‌های عمیقی دیده، آماده‌گی رویارویی با آینده را دارد؟ آیا افغانستان فقیر ما می‌تواند این هزینه‌های سنگین را بپردازد؟»

بدون دیدگاه

جواب دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *